چند لحظه زندگی برای یکدیگر

پرواز را به خاطر بسپر...پرنده مرده است

خدایا اگر زندگی دوباره ای می داشتم نمی گذاشتم حتی یک روز بگذرد ،بی آنکه به مردمی که دوستشان دارم بگویم که دوستتان دارم

به انسانها می قبولاندم که محبوب من اند و همواره در کمند عشق زندگی می کردم .

خدایا اگر دل در سینه ام همچنان می تپید ،نفرتم را بر یخ می نوشتم و طلوع خورشید را به انتظار می نشستم .....

با اشک هایم گل های رز را آب می دادم تا درد خار ها و بوسه گلبرگ هایشان را احساس کنم .

به انسان ها نشان می دادم که چه در اشتباهند که گمان می برند پیر شدند دیگر نمی توانند عاشق باشند . به هر کودکی دو بال می دادم اما رهایش می کردم تا خود پرواز را بیاموزد .

من دریافته ام که همگان می خواهند بر قله کوه زندگی کنند ،بی آنکه بدانند خوشبختی واقعی درک عظمت کوه است . دریافته ام که وقتی طفل نوزاد برای اولین بار با مشت کوچکش انگشت پدر را می فشارد او را برای همیشه بدام می اندازد . دریافته ام که یک انسان فقط زمانی حق دارد به انسانی دیگر از بالا به پایین نگاه کند که ناگزیر باشد او را یاری دهد تا روی پاهای خود بایستد .

((گابریل گارسیا مارکز ))

 

نوشته شده در چهار شنبه 16 / 2 / 1392برچسب:,ساعت 23:8 توسط سجاد آقامحمدی| |


Power By: LoxBlog.Com